سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سفر زیارتی،سیاحتی و همیشگی آخرت

 

ابتدا گذرنامه زیر را تکمیل کنید:

نام:انسان           نام و نام خانوادگی:آدمیزاد         نام پدر:آدم 

نام مادر:حوا        لقب:اشرف مخلوقات              

ساکن:کهکشان راه شیری،منظومه شمسی،زمین 

ساعت حرکت و پرواز:هر وقت که خدا صلاح بداند 

مکان:بهشت،اگر نشد جهنم

 

وسایل مورد نیاز: 

1)دو متر پارچه سفید2)عمل نیک3)انجام واجبات و ترک محرمات4)امر به معروف و نهی از

منکر5)دعای والدین و مومنین6)نماز اول وقت7)ولایت ائمه اطهار8)اعمال

صالح،تقوی،ایمان

 

ملاحظات: 

1)خواهشمند است جهت رفاه خود خمس و زکات را قبل از پرواز پرداخت نمائید.

2)از آوردن ثروت،مقام،منزل،ماشین،حتی داخل فرودگاه جدا خودداری نمائید.

3)حتما قبل از حرکت به بستگان خود توضیح دهید تا از آوردن دسته گلها ی سنگین سنگ قبر گران و تجملاتی و نیز مراسمهای پر خرج و غیره خودداری نمائید. 

4)جهت یادگاری قبل از پرواز اموال خود رابین فرزندان و امور فقرا و مستضعفین قسمت نمائید.

5)از آوردن بار اضافی از قبیل حق الناس،غیبت،تهمت و غیره جدا خودداری کنید.

 

جهت کسب اطلاعات بیشتر به قران و سنت پیامبر(ص)مراجعه نمائید

 

تماس و مشاوره بصورت شبانه روزی-رایگان،مستقیم و بدون وقت قبلی می باشد.

در صورتیکه قبل از پرواز به مشکلی برخوردید با شماره های زیر تماس حاصل فرمائید.

 

186 سوره بقره-45 سوره نساء-129 سوره توبه-55سوره اعراف-2و3 سوره الطلاق

 

شماره ی پرواز:

 

انا لله و انا الیه راجعون 

امیدوارم سفر آسوده ای در پیش داشته باشید.

 

سر پرست کاروان یا مظلوم(ع)- حضرت عزرائیل




تاریخ : دوشنبه 87/11/28 | 2:16 عصر | نویسنده : a | نظر

انسانی به نام حسین شهید شد. نزدیک به 1400 سال پیش. در زمینی به نام کربلا.
حسین را شهید کردند. آدمهایی به ظاهر آدم. نامسلمانانی به ظاهر مسلمان.
و من آشکارا می بینم که حقیقتی به نام حسین، هر روز و هر ساعت شهید می شود!
هر طرف که رو بگردانی حسین را میبینی که بر تن اون زخم تازه ای می نشانند.
می نشانند... می نشانیم... می نشانم... می نشانی...
نام من شمر نیست. نام من محمد است. نام دین من، اسلام است. شمر هم مسلمان بود!
آن زمان که مظلومی می بینی و سکوت می کنی،
آن هنگام که حقی پایمال می شود و تو تماشاگر باقی می مانی،
وقتی این سو و آن سو، به سادگی آبروی انسانی ریخته می شود
و من و تو بر خون های ریخته شده در 1400 سال پیش ناله می زنیم!،
چه چیز به جز خون می توان گریست؟ بر مظلومیت حقیقتی به نام حسین.
بر غربت و تنهایی واژه ای که گویی کشدار تر خواندن آن در میان عزاداران فضیلت شده است!
اشک هایمان خشک باد که چشمان ما، به تماشای حرام آشناتر از نگاه به قرآن خاک گرفته روی طاقچه است!
لب های ما از بردن نام حسین دوخته و محروم باد که شیرینی غیبت و دروغ را بر حلاوت زمزمه دعا ترجیح داده ایم.
ساده تر از آنچه بیاندیشی حسین را شهید کردیم. من و تو!
باورت نمی شود؟! من هم دوست نداشتم باور کنم اما...
مظلوم حسین.




تاریخ : سه شنبه 87/11/22 | 5:25 عصر | نویسنده : a | نظر

 شهادت هنر مردان خداست




تاریخ : دوشنبه 87/9/18 | 7:48 عصر | نویسنده : a | نظر

1170 سال است که مردی منتظر 313 مرد است 

                            

سالروز به امامت رسیدن امام مهدی مبارک

(مسعود ده نمکی)




تاریخ : یکشنبه 87/5/27 | 1:24 عصر | نویسنده : a | نظر

قرآن کریم از قول حضرت یوسف(ع) نقل می‌کند، وقتی ایشان می‌‌خواست مسئولیت اقتصاد حکومت را بپذیرد، به حاکم گفت: «اجعلنی علی خزائن الارض»؛ من را مأمور منابع این سرزمین قرار ده. «انی حفیظ علیم» دو استدلال می‌کند: یکی امانت‌داری و دیگری کارشناسی؛ یعنی کسی که بتواند امور مالی مردم و معاش مردم را درست نگه دارد و مدیریت کند. من قبول ندارم که مشروعیت از کارآمدی جدا باشد. در فرهنگ امیرالمؤمنین(ع) این‌گونه نیست که بگویند شما شخصا انسان خوبی هستی، حسن‌نیت داری، مدیریت اقتصادی را قبول کن، اما این‌که از پس کار برآمدی یا نه، کاردان بودی یا نبودی، آن امر جدایی است. مدیری که شخصا انسان خوبی است، اگر کاردان نباشد، مدیریتش مشروع نخواهد بود، چراکه پیامبر(ص) به حضرت امیر(ع) فرمود: هر کس در حکومت اسلامی، مسئولیتی بپذیرد، در حالی که می‌داند افراد دیگر از او شایسته‌تر هستند، خائن است.  




تاریخ : پنج شنبه 87/5/17 | 11:5 عصر | نویسنده : a | نظر
یک دانشمند  آزمایش جالبی انجام داد
اون یک اکواریم شیشه ای ساخت و اونو با یک دیوار شیشه ای دو قسمت کرد .
تو یه قسمت یه ماهی بزرگتر انداخت و در قسمت دیگه یه ماهی کوچیکتر
ماهی کوچیکه تنها غذای ماهی بزرگه بود و دانشمند به اون غذای دیگه ای نمی داد…
او برای خوردن ماهی کوچیکه بارها و بارها به طرفش حمله می کرد، اما هر بار به یه دیوار نامرئی می خورد. همون دیوار شیشه ای که اونو از غذای مورد علاقش جدا می کرد .

بالا خره بعد از مدتی  ازحمله به ماهی کوچیک منصرف شد.
او باور کرده بود که رفتن به اون طرف اکواریوم و خوردن ماهی کوچیکه کار غیر ممکنیه
.

دانشمند شیشه ی وسط رو برداشت و راه ماهی بزرگه رو باز کرد
…اما ماهی بزرگه هرگز به سمت ماهی کوچیکه حمله نکرد

میدانید چرا؟

اون دیوار شیشه ای دیگه وجود نداشت، اما ماهی بزرگه تو ذهنش یه دیوار شیشه ای ساخته بود.
یه دیوار که شکستنش از شکستن هر دیوار واقعی سخت تر بود اون دیوار باور خودش بود. باورش به محدودیت. باورش به وجود دیوار. باورش به ناتوانی…




تاریخ : چهارشنبه 87/4/5 | 2:45 صبح | نویسنده : a | نظر

واقعا تعطیلات چه حالی میده.

همه رو سرگرم روزگار خوش خودش میکنه.

هممون سر گرم برنامه های متنوع تلوزیون میشیم و وقتی آخر تعطیلات گزارشگر تلویزیون ازمون درباره برنامه های نوروزی صدا و سیما سوال میکنه فوری میگیم: خیلی عالی بود. بهتر از پارسال بود. فقط برنامه های طنزشو بیشتر کنید.

تعطیلات عید رو دوست دارم

چون مسعود شصت چی به ما یادآوری میکنه که همگی اشتباهی شدیم. یا شاید همه گی عوض شدیم و یا اینکه عوضی!

 چون قرارگاه مسکونی یادمون داد جنگ رو هوا اداره شده و یا اینکه مرزهای کشورمونو خدا حفظ میکنه چون مرزبانامون کارای واجب تری دارن!

چون آقای منصور سیمخوار یادمون داد که اگه دختر دوست داری و زنت دختردار نمیشه راههای دیگه ای هم هست برای دختردار شدن.

تعطیلات عید رو دوست دارم

چون همون ساعات اولیه روز ?? اسفند موبایلامونو خاموش میکنیم و میگیم گور بابای همه چیز. بعد اون خط ایرانسل یا تالیا یا???? رو که برای روز مبادا خریدیم میندازیم تو گوشی تا دست هیچ بنی بشری بهمون نرسه که خدایی نکرده ثانیه ای از وقت تعطیلاتمون کم نشه.

تعطیلات عید رو دوست دارم

چون وقتی ماشینهامونو استارت میزنیم تا مسافرتهای نوروزی رو شروع کنیم، تا ته کارت سوخت  و قرون آخر حقوق عیدی و پاداش و کارانه و معوقات رو در نیاریم بیخیال سفر نمیشیم.

تعطیلات عید رو دوست دارم

چون وقتی شروع میشه، همه چیزمون تعطیل میشه. کار، مغازه، دفتر، شرکت، غیرت، عفت، مردانگی، جوانمردی، انصاف، ... .

تعطیلات عید رو دوست دارم

چون با آغاز تعطیلات پایان غیرت رو درپیش رو داریم و دیگه کاری نداریم که زن و دختر و خواهرمون چطور و باچه حجابی و چه وضعی باهامون همسفر یا راهی کوچه و خیابون میشن. آخه عفت اونها هم مث غیرت ما نیاز به تعطیلات داره.

تعطیلات عید رو دوست دارم

چون اگه توی تعطیلات نوروزی باشیم و به پیامبرمون که حبیب خداست توهین بشه ککمون نمیگزه و تا پایان تعطیلات خودمون و به کوچه عمرچپ میزنیم تا خدایی نکرده شیرینی تعطیلات به کاممون تلخ نشه.

چه قدر خوبه این تعطیلات.

چه بی غیرتی مزه داره.

پی نوشت:

*از تمامی عزیزانی که این مطلب شامل حالشون نمیشه به خاطر به کار بردن افعال و ضمایر جمع عذر خواهی میکنم. 

                                                                                                           از وبلاگ حدیث نفس




تاریخ : دوشنبه 87/2/9 | 12:16 صبح | نویسنده : a | نظر

                                                                          به کجا چنین شتابان ...

نقل از روزنامه جام جم مورخ 23/10/86

  چند روز پیش به دنبال برودت هوا و بارش برف یک خودروی حامل پول در نزدیکی فیروز کوه با یک خودروی سواری پراید تصادف کرد .در این تصادف یک اتوبوس مسافربری که درحال عبور از جاده بوده با مشاهده این وضعیت متوقف شد و مسافران برای کمک به مجروحان از اتوبوس پیاده شدند .مسافران که قصد کمک به مجروحان خودروی حامل پول بانک را داشتند با مشاهده پول های موجود که پس از تصادف در اتاقک خودرو پخش شده بود به یکباره وظیفه انسانی خود را فراموش کردند و با سرقت مقادیری از چکهای مسافرتی متعلق به بانک بدون ان که به مجروجان حادثه کمک کنند بار دیگر سوار اتوبوس شدند و محل را ترک کردند.راننده خوردو پراید بر اثر شدت جراحات جان خود را از دست داد . برادر جوان فوت شده پس از ااین جادثه عنوان کرد برادرم پس از تصادف و دز اخرین لحظات عمرش در تماس تلفنی گفت میان صندلی و فرمان خودرو گرفتار شده است و مسافران اتوبوس را مشاهده میکند که برای کمک پیاده شده اند اما به جای کمک به او سراغ خوروی بانک میروند.بازپرس شعبه 5 دادسرای جنایی افزود به دلیل شکستگی دنده این جوان و فرو رفتن در ریه وی اگر مسافران او را از میان اهن پاره ها بیرون می اوردند به طور قطع نجات می یافت اما افسوس که انها با مشاهده پول های درون خودرو وظیفه انسانی شان را فراموش کرده و بدون هیچ مساعدتی محل را ترک کرده اند...

  راستی به کجا چنین شتابان...

این است نشان غیرت ایرانی همه ما ,اب نیست و گر نه شناگران قهاری هستیم.میدزدیم... میبریم...  حق الناس میکنیم...  نزول میخوریم...  البته مکه میریم ...وتوی ایام محرم هم سینه میزنیم....

یاد یه جک افتادم ( یه مسیحی میره کلیسا توبه کنه به پدر روحانی میگه من دزدی کردم  غیبت کردم دروغ گفتم زنا کردم ..... کشیش میگه خوب بگو یه باره رفتم مسلمون شدم  )

 

کجایند ان مردان بی ادعا ........

کجایند ان چمران و باکری ها ..............

کجایند ان مردان مرد...........................

کجایند ان شهیدان تا امروز ببینند جواب خونهایشان را....

کجایند انان که خاک را به نظر کیمیا کنند.............................

                                           

                                     ..............که ببینند امروز چگونه ایران تبدیل به یک ملت دزد 75 میلیونی شده ..................

                                                                                    اللهم عجل لولیک الفرج




تاریخ : جمعه 86/10/28 | 2:55 صبح | نویسنده : a | نظر

واعظان کاین جلوه بر محراب و منبر میکنند         گر به خلوت میروند ان کاردیگر میکنند

       و اما امروز که در هیاهوی دنیا غرق شدهایم چه کنیم وای برما        هل من ناصری ینصرنی

کجایند ان مردان بی ادعا کجایند....

مشکی دارم ز دانشمندان مجلس باز پرس           توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند

                                        اللهم عجل  لولیک الفرج 




تاریخ : جمعه 86/10/7 | 11:57 صبح | نویسنده : a | نظر

باران شدید بود گفت : باید بروم...

گفتم کجا؟ نگفت

گفتم : باید من را ببری ! به زور راضی شد.

ان روزها در شهرداری معاونش بودم

رفتیم به محله حلبی اباد نزدیک فرودگاه

گفتم : چرا اینجا؟؟

به باران و تندی اب  جوی و خانه های حلبی اشاره کرد

 و گفت ما شهردار این شهریم باید بتوانیم جواب این مردم را بدهیم  .

پیاده شد ه. رد جریان اب را گرفت . رفت...

دید اب سرازیر شده رفته داخل یک خانه . در زد

پیر مرد امد بیرون گفت چی شده؟

مهدی اب را نشان داد و گفت : ما...

÷یر مرد عصبانی بود و گل الود .

هر چی از دهانش در امد به شهردار و هر کس که میشناخت و نمیشناخت گفت.

مهدی گفت اگر یک بیل بیاوری بدهی ما کمکت میکنیم این اب را...

÷یر مرد رفت و همسایه ها امدند وبیل اوردند

 ان شب من و مهدی جوی کوچکی کندیم و اب را هدایت کردیم بیرون کوچه

تا اذان صبح طول کشید

تازه فهمیدم که مهدی شب های قبل را کجا صبح میکرده

 

 

                                                                                          ..... قسمتی از زندگی شهید مهدی باکری....

                                                                                              قابل توجه مسئولین محترم ..................

                                                              

 

                                                        !!!!!!!!!!!!   شهادت هنر مردان خداست !!!!!!!!!!




تاریخ : دوشنبه 86/10/3 | 10:59 عصر | نویسنده : a | نظر
       

  • فرش
  • راکت
  • قالب وبلاگ