حاج اقا سلام
زیارت قبول .................
شنیدم باز هم مکه تشریف برده بودین ....
چندماه پیش هم برای چندمین بار کربلا مشرف شدید
حیف شد راه سوریه بسته شد و گرنه چند باری هم زیارت سوریه قسمتتان میشد
انشا ا... خوش گذشته ......حاجی راستی شنیدم شام مفصلی دادین ......خیلی بریز و بپاش کرده بودین
اونهایی که برای زیارت قبولی و البته شام اومدن خیلی تعریف کردن .....خیلی خوششون اومده بود ......خیلی ازتون راضی بودن
انشا ا.... " خدا " هم راضی باشه
.........راستی از احمداقا همسایتون چه خبر ؟ .......میدونی برای عروسی دخترش یکی از کلیه هاشو فروخته.....
میدونم که سرتون شلوغه ...... خط جدید کارخونه ........افتتاح شعبه جدید شرکت ........و مسافرت دیگه وقتی نمی مونه ............................
راستی اقا کریم از دوست و اشنا سراغتونو میگرفت ..........میگفت از حاجی طلب دارم ........
بنده خدا کلی کارش گیر پول اون ماشین بود که بهتون فروخته بود........
بهش گفتن حاج اقا رفتن زیارت .........باید قیافشو میدیدین .........
یادم رفت که بگم توی بانک بودم دیدم چند تا از چکهاتون اومده بود ولی پول توی حساب نبود ........ اخه شما رفته بودین زیارت .........بنده خدا ها خیلی ناراضی بودن ........نمی دونستن شما زیارت
قسمتتون شده ........
........چند روز پیش یکی از کارمندای شرکتو دیدم گفت بچه ها چند ماهی که حقوق نگرفتن .....................
راستی ماشا الله پسرتونو دیدم .....بزرگ شده اون تویوتا کمری که واسش خریده بودین خیلی بهش میومد
حاج اقاسرتونو درد نیارم
زیارت قبول
دستان کوچکش
به زور به شیشه ماشین شاسی بلند حاجی میرسید
التماس میکند .......اقا.......اقا ...........دعا میخری
و حاجی
بی اعتنا
تسبح دانه درشتش را میگرداند
و برای فرج اقا "دعا" میکند
فاحشه را خدا فاحشه نکرد
انان که در شهر نان قسمت میکنند
اورا لنگ نان گذاشتند
تا هر زمان که لنگ هم اغوشی ماندند
او را به تکه نانی بخرند
( صادق هدایت)
بسم الله الرحمن الرحیم
1- رآکتور اراک با افتخار تعطیل میشود.
2- ایران اجازه ی بازفرآوری پلوتونیوم (مرحله ی پایانی چرخه ی سوخت) را با افتخار ندارد.
3- ایران باید 50 درصد از سانتریفیوژهای نصب شده در نطنز و 75 درصد سانتریفیوژهای نصب شده در فردو را با افتخار از کار بیاندازد.
4- ایران غنیسازی بالاتر از 5 درصد را با افتخار متوقف میکند و پیشرفتهای فنی اش را در این زمینه کاملا تعطیل می کند. همچنین ذخایر اورانیوم با غنای پای...ین 3/5 درصد خود را با افتخار افزایش ندهد.
5- بخش اعظم رژیم تحریمها از جمله تحریمهای کلیدی نفت، بانکداری و مالی در جای خود با افتخار باقی میماند و لغو نخواهند شد.
6- ایران به طور کلی حدود 7 میلیارد دلار از دارایی های بلوکه شده اش را دریافت خواهد کرد.(این رقم فقط به اندازه ی پرداخت دو ماه یارانه ی نقدی مردم است). یعنی دسترسی به بخش اعظم داراییهای خارجی ایران که حدود 100 میلیارد دلار است با افتخار به واسطه تحریمها امکانپذیر نیست یا محدود است.
7- در شش ماه آینده فروش نفت خام ایران نمیتواند افزایش یابد. فقط تحریم نفتی بیش از آنچه که هست با افتخار افزایش نمی یابد.
عاشقش بودم عاشیکی بود یکی نبودقم نبود
وقتی عاشقم شد که دیگه دیر شده بود
حالا می فهمم که چرا اول قصه ها میگن
یکی بود یکی نبود
یکی بود یکی نبود . این داستان زندگی ماست . همیشه همین بوده .
یکی بود یکی نبود.در اذهان شرقی مان نمی گنجدباهم بودن.با هم
ساختن . برای بودن یکی ، باید دیگری نباشد.
هیچ قصه گویی نیست که داستانش این گونه آغاز شود ، که یکی بود ،
دیگری هم بود . همه با هم بودند.و ما اسیر این قصه کهن،برای بودن
یکی ، یکی را نیست می کنیم .
از دارایی،از آبرو،از هستی.انگار که بودنمان وابسته نبودن دیگریست.
هیچ کس نمیداند ، جز ما . هیچ کس نمی فهمد جز ما . و آن کس که
نمی داند و نمی فهمد ، ارزشی ندارد ، حتی برای زیستن .
و این هنری است که آن را خوب آموخته ایم:
هنر نبودن دیگری
آیا می دانید تاثیر جمله
«این مکان مجهز به دوربین مداربسته می باشد»
به مراتب بیشتر از
جمله «عالم محضر خداست در محضر خدا معصیت نکنید» می باشد !
کمی خجالت بکشیم
«گنــاه از نان شبـــــــ هم واجب تـــــر است این روزها»
در عجبــــم از مردمانی که
از نــداری می نـالند اما
بر بــامِ خانه های محــــقرشان بساطِـ گنــاه پهـــن استــــ…
این روزها گنــاه از نان شبـــ هم واجب تــر است….
سس
س
*من به مدرسه میرفتم تا درس بخوانم*
*تو به مدرسه میرفتی چون به تو گفته بودند باید دکتر شوی*
*او هم به مدرسه میرفت اما نمیدانست چرا*
*من پول توجیبیام را هفتگی از پدرم میگرفتم*
*تو پول توجیبی نمیگرفتی، همیشه پول در خانهی شما دم دست بود*
*او هر روز بعد از مدرسه کنار خیابان آدامس میفروخت*
*معلم گفته بود انشا بنویسید*
*موضوع این بود علم بهتر است یا ثروت*
*من نوشته بودم علم بهتر است*
*مادرم میگفت با علم میتوان به ثروت رسید*
*تو نوشته بودی علم بهتر است*
*شاید پدرت گفته بود تو از ثروت بینیازی*
*او اما انشا ننوشته بود برگهی او سفید بود*
*خودکارش روز قبل تمام شده بود*
*معلم آن روز او را تنبیه کرد*
*بقیه بچهها به او خندیدند*
*آن روز او برای تمام نداشتههایش گریه کرد*
*هیچکس نفهمید که او چقدر احساس حقارت کرد*
*خوب معلم نمیدانست او پول خرید یک خودکار را نداشته*
*شاید معلم هم نمیدانست ثروت وعلم گاهی به هم گره میخورند*
*گاهی نمیشود بی ثروت از علم چیزی نوشت*
*من در خانهای بزرگ میشدم که بهار توی حیاطش بوی پیچ امینالدوله میآمد*
*تو در خانهای بزرگ میشدی که شبها در آن بوی دسته گلهایی میپیچید که پدرت برای مادرت میخرید*
*او اما در خانهای بزرگ میشد که در و دیوارش بوی سیگار و تریاکی را میداد
که پدرش میکشید*
*سالهای آخر دبیرستان بود*
*باید آماده میشدیم برای ساختن آینده*
*من باید بیشتر درس میخواندم دنبال کلاسهای تقویتی بودم*
*تو تحصیل در دانشگاههای خارج از کشور برایت آیندهی بهتری را رقم میزد*
*او اما نه انگیزه داشت نه پول، درس را رها کرد و دنبال کار میگشت*
*روزنا مه چاپ شده بود*
*هر کس دنبال چیزی در روزنامه می گشت*
*من رفتم روزنامه بخرم که اسمم را در صفحه ی قبولیهای کنکور جستجو کنم*
*تو رفتی روزنامه بخری تا دنبال آگهی اعزام دانشجو به خارج از کشور بگردی*
*او اما نامش در روزنامه بود روز قبل در یک نزاع خیابانی کسی را کشته بود*
*من آن روز خوشحال تر از آن بودم که بخواهم به این فکر کنم که کسی کسی را کشته
است*
*تو آن روز هم مثل همیشه بعد از دیدن عکسهای روزنامه آن را به کناری
انداختی*
*او اما آنجا بود در بین صفحات روزنامه*
*برای اولین بار بود در زندگیاش که این همه به او توجه شده بود** !!!!*
*چند سال گذشت*
*وقت گرفتن نتایج بود*
*من منتظر گرفتن مدارک دانشگاهیام بودم*
*تو میخواستی با مدرک پزشکیات برگردی همان آرزوی دیرینهی پدرت*
*او اما هر روز منتظر شنیدن صدور حکم اعدامش بود*
*وقت قضاوت بود*
*جامعهی ما همیشه قضاوت می کند*
*من خوشحال بودم که که مرا تحسین می کنند*
*تو به خود می بالیدی که جامعه ات به تو افتخار می کند*
*او شرمسار بود که سرزنش و نفرینش می کنند*
*زندگی ادامه دارد*
*هیچ وقت پایان نمی گیرد*
*من موفقم من میگویم نتیجه ی تلاش خودم است**!!!*
*تو خیلی موفقی تو میگویی نتیجه ی پشت کار خودت است**!!!*
*او اما زیر مشتی خاک است مردم گفتند مقصر خودش است** !!!!*
*من , تو , او*
*هیچگاه در کنار هم نبودیم*
*هیچگاه یکدیگر را نشناختیم*
*اما من و تو اگر به جای او بودیم*
*آخر داستان چگونه بود ؟؟؟*
*هر روز از کنار مردمانی می گذریم که یا من اند یا تو و یا او*
*و بهراستی نه موفقیتهای من بهتمامی از آن من است و نه تقصیرهای او* *همگی از آن او
.: Weblog Themes By Pichak :.